- شرایط دریافت سود سهام عدالت متوفیان
- بازدهی بورس در تیرماه ۱۴۰۳/ فرار ۲ هزار و ۳۹۶ میلیارد تومانی پول حقیقی از بازار سهام
- نایب رئیس اتحادیه نمایشگاهداران پاسخ داد واکنش بازار خودرو نسبت به آزاد شدن واردات خودروهای کارکرده/قیمتها صعودی یا نزولی؟
- سرگیجه برای فوتبالیستهای بالای ۳۰ سال!
- رتبه ۷۰ ایران در حوزه هوش مصنوعی در دنیا
- دولت پزشکیان، شورای شهر تهران نیست/ اصلاحطلبان مراقب باشند!
- ترامپ: قبل از اینکه پایم به کاخ سفید برسد گروگان هایمان را آزاد کنید
- تراکتور: فسخ قرارداد بیرانوند قانونی بود، مشکلی با پرسپولیس نداریم
- پشت پرده شعار “ظریف گورتو گم کن” چه کسانی هستند؟
- زیان ۴۶۰ همتی ۷ بانک ایرانی/ زیاندهترین بانکهای ایران کدامند؟
- مادام پرزیدنت/ میشل اوباما یا کامالا هریس؟
- اختلال سایبری جهانی دردسرساز شد/ علت اساسی برطرف شده است
- تعویق جلسه شورای مناطق آزاد و لغو یک انتصاب به دستور مخبر
- ترور ناموفق ترامپ / صورت خونی ترامپ /ضارب کشته شد / واکنش ها به سوءقصد نافرجام
- حیات احتمالا ۴.۲ میلیارد سال پیش روی زمین پدید آمده است
» اجتماعی
» این سوگنامه «مهشاد» و «ریحانه» نیست
تاریخ انتشار : 2021/06/24 - 12:53
این سوگنامه «مهشاد» و «ریحانه» نیست
برای شما نمیدانم اما برای من شنیدن خبر مرگ کسانی که یک شکل از نزدیکی و قرابت را با آنها دارم نشانهای از بالا رفتن سن است. نمیدانم چندمین خبر مرگی است که در این یکی دوسال میشنوم، اما قطعا جنس داغ این آخری شکل دیگری است. یک جور احساس اشتراک در سرنوشت و چیزی که برای آنها رقم خورد...
وقتی بشنوی دو دختر جوانی که پیش از این نمیشناختی، ناباورانه کیلومترها دور از خانه جان سپردهاند احساسی شبیه تمام خبرهای مرگی داری که شنیدهای. اما، وقتی میشنوی آن اتوبوس لعنتی در آن وقت شوم همکارانت را به مقصدی میبرده که ناگاه جغد شوم مرگ سر راهشان سبز میشود حال دیگری پیدا میکنی.
حس می کنی بی پناهتر از همهای و راهی که انتخاب کردهای دیر یا زود به چنین سرنوشتی ختم میشود.
این سوگنامه «مهشاد» و «ریحانه» نیست. ذکر مصیبتی است برای ما. برای خودمان که عمر و جوانی را پای میز قمار رسانه آوردهایم.
راستش بعد از شوک اولیه ناشی از این خبر تلخ، به یاد خودمان افتادم. به یاد بیپناهی و سرنوشت نامعلومی که در انتظار تک تک ماهاست. فرقی نمیکند سوار هواپیمای C130 باشی یا در اتوبوس اعزامی به دریاچه ارومیه، یک روز یک جایی این مظلومیت یقهات را میچسبد و تمام…
خبرنگار صدای همه است اما خود بی صدا و خاموش جایی دور از خانه جان میدهد. نه حقوق و تسهیلاتی که چرخ زندگیش بچرخد و نه بیمه ای که دلش را برای بعد از رفتنش قرص کند. گویی تعهدی ازلی و ابدی برای دغدغههای تمام نشدنیاش داده که بی هیچ پشتوانهای تا روزی که جانی و حالی دارد پی اموراتی باشد که همه رهایش کردهاند.
راستش به فکر فرو رفتهام، برای خودم که نه. چرا که یک جایی در همان سالهای ابتدایی دلخوشیم به آیندهی این شغل از دست رفت اما نگرانم برای جوانی که با انبوهی دغدغه و کوهی از انرژی به امید بهبود پا به این گرداب رسانه میگذارد.
نمیدانم کی و کجا مثل من و شاید مثل خیلیهای دیگر زندگی خودش را بچسبد اما مطمئنم در خلوت خود بارها به این فکر کرده که این همه دغدغهمندی را چرا فقط او باید به دوش بکشد؟!
شاید فردا نوبت من باشد، شاید نوبت آن همکاری که هر روز با هم در تماسیم. شک ندارم هیچ کداممان تسلیت هیچ مدیر و وزیر و وکیلی آراممان نمیکند. آن هم برای کسانی که در فراموشی محض بالاسریها، نگذاشتند چیزهایی مثل دریاچه ارومیه فراموش شوند.
این مصیبت نامه برای آن دو همکار جوانمان نیست، این مرثیهای است برای صنف خبرنگار. همانها که در یاد هیچکس نیستند و بی هیچ سرانجامی به سوی فراموش شدن گام میزنند.
و اما امروز دیگر نه مهشاد هست، نه ریحانه و نه دریاچه ارومیه…
*حیدر کاشف /روزنامهنگار
برچسب ها : خبرنگار , ریحانه یاسینی , مهشاد کریمی
دسته بندی : اجتماعی , تله تایپ , خبر داغ , شهری , پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار
ارسال دیدگاه
آخرین خبرمطالب بیشتر