- برگزاری آیین امضای تفاهمنامه همکاری چند جانبه در حوزه ماشینها و صنایع تبدیلی غذایی کشاورزی در سازمان مرکزی تعاون روستایی ایران
- توئیت جدید مصطفی پورمحمدی درباره انتخابات ریاست جمهوری
- آمار عجیب مزاحمت تلفنی برای اورژانس!
- به این افراد هرگز نباید فرصت دوباره بدهید
- بهترین شغلهای ۱۰ سال آینده ایران
- رأی پزشکیان و جلیلی چند درصد واجدان شرایط است؟
- هشدار سازمان ثبت احوال درباره مدارک هویتی
- دریافت پول برای ثبت نام در مدارس دولتی؛ ممنوعیتی که روال است
- رمزارز دیجیتالی که ۸۰۰ درصد رشد ثبت کرد
- «الزام به ثبت رسمی معاملات اموال غیرمنقول»؛ مردم چه کاری باید انجام دهند؟
- تبلیغات نامزدهای راه یافته به دور دوم آغاز شد
- ادامه جستجو برای یافتن پیکر کارگران در معدن شازند اراک
- آژانس انرژی اتمی: ایران چهار آبشار سانتریفیوژ جدید در فردو نصب کرد
- نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری / انتخابات به مرحله دوم کشیده شد / پزشکیان – جلیلی ، جمعه آینده
- خبرهای خوبی از احسان علیخانی و جوکرش به گوش نمیرسد!
» خبر داغ
» از غمنامه زمین تا سفرنامه مریخ
تاریخ انتشار : 2020/04/17 - 22:41
از غمنامه زمین تا سفرنامه مریخ
در این روزهای سخت تهران، کنار پنجره نشسته بودم و با حسرت، نظارهگر دورهمی مستانه پرندههای رها از قفس بودم.
حس عجیبی داشتم، انسانی که از دیرباز تاکنون، به تماشای حیوانات در بند میپرداخت، اکنون خود در سلولی انفرادی و خانوادگی در حسرت آزادی است. به این فکر کردم که شاید تمام این داستان، تقاص تمامی روزهایی است که انسانها، دل حیوانات را شکستهاند و بدون لحظهای تفکر، مرکب خودخواهی خود را زین کرده و در مسیر ناکجاآباد تاختهاند. سلولی که ما خانه میخوانیمش، اینک شبیه شده به همان قفسی که موجودات از همهجا بیخبر را در آن، فقط به جرم بیزبانی، حبس کردهایم و برای آنها، ابد و یک روز بریدهایم. البته، شاید قصه از جایی شروع شد که انسان، حاکم دنیا شد و دلهای کوچک بسیاری از همنفسهای ما در این کره خاکی را حبس کرد.
همینطور که از پنجره سلول خود بیرون را نگاه میکنم، به این فکر میکنم که چطور در یک چشم برهم زدن، اشرف مخلوقات که تا همین چند ماه قبل، خود را برای سفر به مریخ بهعنوان خانه جدیدش آماده میکرد، امروز در ساختمان بتنی خود، حبس شده است. شاید بهتر باشد فکری برای این به اصطلاح خانه بکنیم، چون هنوز ماشین زمان ساخته نشده است و کسی از آینده خبر ندارد. شاید آینده ما بیشتر به خانههایمان گره خورده باشد تا محل کار و تحصیل ما و این موضوعی است که شاید نتوانیم امروز به آن پاسخ بدهیم ولی میتوانیم به پاسخ آن در آینده فکر کنیم و خود را برای آن آماده نماییم.
خانههای ما به شکلی ساخته شدهاند که انگار برای رفتن شکل گرفتهاند، نه ماندن. البته در این میان، نمیتوانیم تمام تقصیر را به گردن سرپناه خود بیندازیم، چراکه ویژگی انسان مدرن، تلاطم و عدم سکون است ولی با شرایط پیش آمده، این انسان نا ایستا مجبور به ایست کامل شده است و این چراغ قرمز طولانی و حبس خانگی که زمان پایان آن مشخص نیست، کاسه صبر انسان ماشینی را بیش از پیش لبریز کرده است. در شرایطی که از نظر برخی در حال طی کردن بیهودهترین روزهای عمرمان در چهاردیواری خانه هستیم و تنهایی خود را با شبکههای اجتماعی پر میکنیم، شاید بهتر است در مورد نحوه تعامل با این چهاردیواری نیز تجدید نظر کنیم و آن را نه به عنوان خوابگاهی برای خواب شبانه، بلکه برای یک زیست سالم و مفرح و یک زندگی طولانیمدت آماده کنیم. انسان هر چقدر هم که قوی باشد، سرنوشتش مشخص نیست، چراکه نبردهای زندگی همیشه به نفع قویترینها پایان نپذیرفته است.
اولین قدم برای رسیدن به سرپناه آرمانی روزهای خانهنشینی، داشتن دید مثبت نسبت به سکونتگاهمان است، زیرا انسان مدرن همواره عادت کرده است در گلها خار ببیند، نه در خارها گل و این نوع نگاه، باعث میشود که از سرپناه خود، بیش از پیش فاصله بگیریم و همواره در حال گریز از آن باشیم. اگر جایی را دوست داشته باشید و به آن عشق بورزید، هرچقدر هم که این زیباییها اندک باشند، آنها را خواهید دید ولی برعکس، اگر جایی برای شما تداعیگر ناراحتی و اندوه باشد، هر قدر هم که چشمنواز باشد، در آن زیبایی نخواهید دید.
قدم دوم، عوض کردن چرخ پنچر خانهسازی حال حاضر است، چراکه هر چقدر هم پر زرق و برق باشد ولی راه به جایی نخواهد برد. امروز، خانههای شهری ما به کلنیهایی اجتماعی تبدیل شدهاند که کوچکترین حق تحرک و آزادی را از ما سلب کرده و ما را به ایستایی و سکون وا میدارند و این موضوع، خلاف تحرک و جنبش همیشگی انسان امروز است. نتیجه این تناقض و تضاد، فرار همیشگی انسانها از خانه و تمایل آنها به زیستن در فضایی دیگر است.
قدم سوم، دمیدن روح به کالبد ساختمان است، زیرا انسان با یک فضای حسی بیشتر ارتباط برقرار میکند تا با جسمی از آجر و بتن و تیرآهن که اصولاً روحی در کالبد خود ندارد، همانند خاطرات دلچسب خانههای مادربزرگهایمان که صدای فواره حوض با ما صحبت میکرد و دست نوازشگر شاخههای باغچه برایمان دست تکان میدادند.
خانه باید مجموعهای از اتفاقاتی باشد که همه آنها دست انسان نیست و این موضوع، باعث تنوع فضای زیستی شده و ما را از یکنواختی و روزمرگی نجات میدهد. خانه باید سناریویی داشته باشد که نویسندگان آن، ساکنان همان خانه هستند، نه متنی از پیش نوشته شده که افراد مجبور به خواندن و از بَر کردن آن باشند. خانه باید مجموعهای از بداهه نوازیها باشد تا بتواند همواره سرزنده و پویا بماند. در این صورت، هر چقدر هم که از زمان ساخت خود فاصله بگیرد، باز هم شور زندگی و شادابی خود را حفظ کرده و لحظات بکر و پرطراوتی را برای ساکنان خویش به ارمغان میآورد.
در آخر، باید به این موضوع اشاره کرد که کتاب داستان کرونا، دیر یا زود به ته خط خود نزدیک خواهد شد ولی موضوع قابل توجه، این است که همانطور که رمان کرونا اولین غمنامه جهان نبوده است، آخرین سوگنامه آن نیز نخواهد بود، پس ما باید خود و خانههای خویش را آماده کنیم تا هم از جسم خود و هم از روح خویش محافظت کنیم. ما فقط یکبار زندگی نمیکنیم، ما هر روز زندگی میکنیم، پس چه بهتر که در خانهای زندگی کنیم که در آن شاعرانه نفس بکشیم و جز زیبایی نبینیم.
*معمار
برچسب ها : علیرضا جباری زادگان
دسته بندی : خبر داغ , شهری , یادداشت
آخرین اخبار
ارسال دیدگاه
آخرین خبرمطالب بیشتر